توصيه هاي كوهنوردي

 

تغذيه در كوهستان

خوردن و آشاميدن در كوهستان و ارتفاعت يكي از ضروري ترين اصول كوهنوردي به شمار مي رود چراكه با توجه به شرايط جوي و صعود به ارتفاعات و پايين بودن ميزان اكسيژن نوع غذا ،اندازه و مقدار آن نيز بايد تغيير كند زيرا خوردن غذاهاي ديرهضم در ارتفاع بالا باعث تهوع و به هم ريختگي مزاج كوهنورد مي شودو مانع از اجراي برنامه مي گردد.

معمولا در كوهستان بايد از غذاهاي زود هضم و پر انرژي استفاده نمود كه هم در بالارفتن و صعود شما را ياري نمايد و هم باعث سنگين نشدن معده و كوله پشتي نشود.در زير به چند توصيه در باره تغذيه در كوهستان توجه نماييد.

أ‌.                 1.براي اجراي يك برنامه كوهنوردي يك روزه يا چند روزه مي توان چند روز قبل از برنامه با يك رژيم غذايي مقوي به ذخيره كردن انرژي در بدن پرداخت.

ب‌.          2.غذاي كوهستان بايد مقوي ،مغزي ،سبك ،زود هضم و پركالري باشد.

ت‌.          3.براي تلاش هاي سنگين بايد به بدن خود مواد كالري زاي مخصوص برسانيم ،هر صد گرم گلوكز 400 كالري انرژي دارد كه به سرعت انسان را گرم مي كند و زود هضم و جذب مي شود.هر صد گرم بادام و گردو نيز 300 تا400 كالري انرژي دارند.

ث‌.          هنگام فعاليت هاي كوهنوردي بدن ما به .......

ادامه نوشته

كليدر

از نقل ننه گل ممد تا رمان کلیدر

ازتنگه گاو طاق بيرون آورده شدند. .……

سر بزرگ خان عمو را سردار جهن به زير بغل گرفته بود و آن ديگران در نعش هاي نظامي حمل مي شدندو همراه هر كدام يك نفر به شانه و حق خون حركت مي كرد.

شرضا،نجف ارباب،بابقلي بندار و يك ستوان جوان. جهن سردار با سرخان عمو پيشاپيش حركت مي كرد و تفنگ به دستها پيرامون روندگان گرد آمده و مي رفتند تا پيشكشي هاي خود را پيش پاي سرهنگ بكتاش بر زمين بگذارند.

كار پايان گرفته بود.چهار نعش كنار همديگر برزمين بودند.ديگر چه كاري مانده بود كه انجام بگيرد؟بريدن سرها؛اما بكتاش دو دل بود.جهن همچنان بالا سر گل محمد ايستاده بود ودر پلكهاي نيمه باز مرد مي نگريست.چهر‍ه گل محمد آغشته به خون بود وروي لبهايش خون خشك لايه بسته بود.جهن تخت قطور پوتينش را روي استخوان سينة گل محمد گذاشت،شانه .....

ادامه نوشته

امروز ۲۳ دی ماه سالروز بیست و ششمین سالگرد عروج ملکوتی سردار رشیر اسلام شهید حسین محمودی مصادف با سالروز شهادت امام رضا (ع) را تسلیت می گوییم.

توريست

يك توريست خيالي در شيروان

تاكنون به شيروان سفر نكرده بودم اما آوازه آن را زياد شنيده بودم از دور درختان بلند چنار وپاكيزگي حاشيه شهر انسان را مجذوب مي كرد. مشاغل مزاحم كه شامل آهنگري ها ، تعميرگاه ها و.....مي شد معلوم بود سامان دهي شده اند و در حاشيه خيابان اصلي اثري از شغل هاي آلوده نبود،در اول شهر يعني در ميدان امام علي پياده شدم و چمدان به دست به سرم زد كه مقداري پياده روي كنم هرچند بارم سنگين بود ولي زحمت آن را به جان خريدم و به راه افتادم طي مسير كوتاهي كه مي رفتم به كرات چند اتومبيل كه تيپ وقيافه ماشين و راننده به مسافركش نمي خورد برايم بوق زدند و از من خواستند تا لطفشان را بپذيرم، چند تا را رد كردم ولي بالاخره سوار يك سمند سفيد زيبا شدم و با راننده آن كه پيرمردي تر وتميز و خوش مشرب بود هم صحبت شدم. وقتي شنيد من توريست هستم خيلي خوشحال شد و اصرار زيادي كرد تا با او به منزلش بروم اما نپذيرفتم و از او خواستم تا مرا در شهر يك

ادامه نوشته

كوهنوردي)گروه فراز شيروان(

شيروان بهشت كوهنوردان

با توجه به گسترش زندگي شهري و دور ماندن انسان ها از دامان طبيعت و كم شدن سطح تفريحات سالم در چند دهه اخير كوهنوردي يك ورزش فراگير، پرطرفدار و مورد علاقه دوستداران طبيعت شده است .

آخر هفته ها معمولا مي توان گروه هاي زيادي را در حال رفتن به دامان طبيعت ديد چه حرفه اي ها كه اهدافي متعالي دارند وحتي آتش افرختن در طبيعت و كوهستان نيز برايشان سنگين است و چه افرادي كه در كنار تفريحات سالم از شكستن شاخه درختان و چرك نمودن كوه و رود و دشت دريغ نمي نمايند،شيروان در ميان شهرهاي خراسان شمالي شايد يكي از بهترين شهرهايي باشد كه در حصار كوهستان هاي مختلف واقع گرديده است وداراي طبيعتي منحصر به فرد وداراي چهار فصل زيبا و

ادامه نوشته

متني از اسماعيل حسين پور

 

...اینجا ازتو نشانه ها به یادگارمانده است.چشمه های کردستان هنوز لبخندت را دررگ های خشک آبادی جاری می کنند.سبزه ها هنوز زمزمه گر سخاوت تواند.توکه وطنت رادوست داشتی، باکوه ودشت ومردمش نسبت داشتی، تو که تاب نیاوردی دیارت زیر نفس های بیگانه رنگ ببازد.این بود که برخاستی، " خراسان " تا"کردستان" را پیمودی، احساس کردی آنجا عشق بارانی تراست. آنجا درکنار "محمود کاوه" کوه هاتماشایی ترند.زیباتر از "شاه جهان" اند، بالابلند تر از "گلیل".احساس کردی آنجا زادگاه توست،"بلقان"، آنجا بخشی از وجود توست، پاره ای ازایران و تنت.در17 سالگی سالک راه حقیقت شدی و "ساکّت" را برداشتی وبا لباسی سبزتر از باور بهار روانه شدی. داشتی خودت رامرور می کردی، کودکی هایت، انگار دیروز بود که دردبستان شهید "حسن رفیق" ومدرسه راهنمایی "22 بهمن" درس می خواندی، انگار دیروز بود که بردیوارهای شهرشعار می نوشتی، آنگاه که پدرت را ساواک برد تو باجسارت بیشتر ، با شعار نویسی بردیوارهای شهر لحظه های کودکی ات را بر خویش شیرین می کردی، توازاین شهر ،ازاین مردم خاطره ها داشتی، توشناسنامه ی یک تبار پاک بودی ، فرزند صادق یک خانواده ی آگاه وبیدار، تورفتی تا نام ایران برجغرافیای

ادامه نوشته

متني از اسماعيل حسين پور

براي هنرمند غريب «ابوالفضل اوغازي»

 

هنوز باور ندارم رفته اي، نه تنها من، که درختان زادگاهت «اوغاز»، کوه «کيسمار» و زلال چشمه هاي آبادي هم باور ندارند. هنوز ترنم صدايت در گوش چکاوکان آبادي است. هنوز کهن سپيداران «اوغاز» سرمست از «ارمان ملک» تواند. هنوز پيران آبادي شور شيرين «گوهر جان» تو را خوب به خاطر دارند.

و عمري براي اين مردم خواندي؛ آواي آسماني «جعفرقلي» خواني هايت

ادامه نوشته