0
صادق عزيزي، از همكاران شهيد رجايي در روابط عمومي نخستوزيري كه در سفر به آمريكا و بسياري از مسافرتهاي داخلي همراه ايشان بود، نقل ميكند: «در اوايل سال 1360، به همراه آقاي رجايي به يكي از شهرهاي شيراز رفتيم تا ايشان در آن روزهاي نخست فروردين، ايام نوروز را در ميان جنگزدگان و مهاجران بگذراند، اما وقتي از ماشين پياده شديم و آقاي رجايي به طرف جايگاه سخنراني رفتند، مردم با ديدن سر و وضع ساده و بيآلايش و رفتار مردمي آقاي رجايي، او را به يكديگر نشان ميدادند و ميگفتند: نخستوزير مملكت كه مثل خود ماست!»
برادرزاده شهيد رجايي (محمد رجايي) نقل ميكند: «وقتي شهيد رجايي در كوچه و بازار يا خيابان ميرفت، مردم برخلاف اوضاع وزراي رژيم شاه يكدفعه ميديدند فردي كه پياده و كاملا ساده از خيابان عبور ميكند، آقاي رجايي، وزير آموزش و پرورش است كه مثلا ديروز در نماز جمعه صحبت كرده و صحبتهاي او از راديو و تلويزيون هم پخش شده است يا وقتي ايشان را در اتوبوس ميديدند، او را به يكديگر نشان ميدادند و ميگفتند: فلاني! خلقت خدا را ببين! قيافه اين آقا عين قيافه آقاي رجايي است».
حسين خوشنويسان، از ديگر همكاران شهيد رجايي در دبيرستان كمال تهران نقل ميكند: «در سفري كه آقاي رجايي به شمال كشور داشتند، تا اجتماع مردم را ديدند، در بين آنها حاضر شدند و چند لحظه بعد واقعا نشد ايشان را در بين مردم تشخيص دهيم؛ چون بين ايشان و ديگران اختلاف و تفاوتي نبود كه به عنوان مسووليت مهم يا نخستوزيري كشور قابل تشخيص باشند.»
محمد صديقي، خواهرزاده شهيد رجايي نقل ميكند: «روزي شهيد رجايي سوار اتوبوس دوطبقه شد. راننده اتوبوس با شاگرد خود در مورد افزايش قيمت پيكان كه به 100 هزار تومان رسيده بود صحبت ميكرد و آن يكي (شاگرد) هم ميگفت: خب، بشود، آن موقع كه 30 هزار تومان بود، ما قدرت خريدش را نداشتيم چه برسد كه 100 هزار تومان شده باشد. بعد نگاهي به شهيد رجايي كردند و گفتند: اين آقا را ببين! چقدر شبيه رجايي است، ولي حالا او كجا دارد زندگي ميكند و با چه ماشينهايي رفت و آمد ميكند و اين بنده خدا هم آمده سوار اتوبوس دوطبقه شده.... راننده نيز حرف او را تاييد كرد. شهيد رجايي گفت: شما از كجا ميدانيد شايد اين بنده خدا هم مثل شما زندگي كند، در حالي كه نگفت من خود رجايي هستم.»
عشق به محرومان
يكي ديگر از نزديكان شهيد رجايي (يوسف صباغان، خواهرزاده شهيد رجايي) ميگويد: «هرچند ما ميدانستيم دايي جان كمكهاي زيادي به افراد فقير و مستمندي كه ميشناخت ميكند اما هيچگاه اين راز را برملا نكرد.»
خواهرزاده شهيد رجايي (محمود صديقي) نقل ميكند: «روزي فردي به نام حاجاكبر براي ما تعريف ميكرد در سال 46 وانتي داشتم كه با آن مواد خوراكي مثل برنج و روغن و قند و ... را براي بعضي از مستمندان ميبردم. روزي منتظر كسي بودم كه بيايد و به من كمك كند آن جنسها را سوار كنيم و تا مقصد ببريم كه از دور، چشمم به آقايي مودب و متين افتاد. از او خواستم به من كمك كند. او همه اجناس را بار وانت كرد و چون در جلوي ماشين جا نبود، خودش روي آن وسايل نشست و تا مقصد با من آمد و كمك كرد جنسها را بين فقرا و مستمندان تقسيم كرديم. سالها گذشت تا روزي در تلويزيون ديدم نخستوزير دارد صحبت ميكند. او همان جوان بيآلايشي بود كه به من در كمك به فقرا ياري ميرساند. سپس به دفتر نخستوزيري رفتم و ايشان را ديدم. از آن روز پول و امكاناتي براي رفع نياز فقرايي كه ميشناختم، از نخستوزير ميگرفتم و بين فقرا تقسيم ميكردم.»
حفظ بيتالمال
همكار شهيد رجايي (صادق عزيزي) نقل ميكند: «از دلايلي كه باعث شد آقاي رجايي بپذيرد تشكيلات نخستوزيري از محل وزارت آموزش و پرورش به نخستوزيري واقع در خيابان پاستور برود، اين بود كه آن محل ميبايست به امكانات زيادي مجهز ميشد كه تامين اين وسايل ضروري، هزينههاي زيادي را ميطلبيد. از اينرو، آقاي رجايي براي جلوگيري از اسراف و ضرر وارد شدن به بيتالمال مسلمانان، به محل نخستوزيري رفتند.»
برادرزاده شهيد رجايي (محمد رجايي) نقل ميكند: «يك بار آقاي رجايي فرزندشان، كمال را به نخستوزيري برده بودند. كمال به موتورسواري علاقه زيادي داشت، اما چون پدرش معتقد بود كه در اين سن موتورسواري براي او خطر دارد، اجازه نميداد ايشان [روي] موتور بنشيند. كمال از يكي از نامهرسانهاي نخستوزيري خواست چند دقيقه سوار موتور آنها شود. نامهرسان گفت: اول بايد از پدرت اجازه بگيرم و وقتي به آقاي رجايي گفت كمال دقايقي در محوطه سوار موتور شود، شهيد رجايي با تندي گفت: آقا! مگر اين موتور مال پدرش است؟ اين موتور مال 36 ميليون نفر ملت ايران است. اگر من اين اجازه را بدهم، فردا جواب ملت را چه بگويم؟»
خدمت به انقلاب
خواهرزاده شهيد رجايي (محمود صديقي) نقل ميكند: «روزي كه آقاي رجايي ميخواست از مجلس راي اعتماد بگيرد، با ايشان با توجه به سالها نزديكي صحبت كردم و گفتم در اين اوضاع و احوال سياسي و فرهنگي و كارشكنيهاي بنيصدر، به صلاح شما نيست كه عنوان نخستوزير را بپذيريد، چون فردا تمام اين مشكلات را به گردن شما مياندازند و وجهه انقلابي شما را خراب ميكنند. ايشان پس از شنيدن صحبتهاي من گفت بالاخره ما بايد در اين مملكت، خودمان را براي انقلاب فدا كنيم و من اين را براي خودم يك تكليف و وظيفه ميدانم و اصلا براي من مقام و مسووليت مطرح نيست.»
قانونگرايي و انضباط
شهيد رجايي در زندگي فردي و اجتماعي خود، به رعايت نظم و قانون براي حفظ سلامت جامعه معتقد بود. زماني كه معلم بود، بسيار منظم در كلاس حاضر ميشد. يكي از شاگردانش در دبيرستان علوي، در خاطراتش ميگويد: «رجايي در طول 2 سال تدريس ما فقط يك بار، آن هم بهخاطر پيشامد بسيار مهمي، چند دقيقه تاخير داشت.» او حتي در زندان نيز برنامهاي منظم براي خواب، بيداري، ورزش و مطالعه خود داشت و هيچ گاه غير آن عمل نميكرد. رجايي، دولتمردي قانونگرا بود. او همواره به اجراكردن اصول قانون اساسي در برنامههاي دولت تاكيد داشت. شعار تبليغاتي وي در انتخابات رياست جمهوري نيز همين بود. شهيد رجايي، قانونگرايي را به انقلابي بودن پيوند ميداد و معتقد بود براي مبارزه با فرهنگ به ارث رسيده از نظام شاهنشاهي نيز راهي جز اجراي قانون و حاكميت قانون نيست.
ديدگاههاي شهيد رجايي درباره انقلاب
صدور انقلاب: ايشان معتقد بود «پيروزي كامل انقلاب، در داخل است. ما در حقيقت، انقلاب را صادر نميكنيم، انقلاب خود به خود صادر ميشود.»
معيار انقلاب: «هر چه انسانتر بشويم، انقلابيتر شدهايم و شهداي ما، ما را انسانتر ميكنند.»
تداوم انقلاب: «انقلاب ما با خواهش و تمنا تداوم نمييابد، بايد جامعه دگرگوني بنيادي بيابد.»
انقلاب، ناجي انسانها: «انقلاب، نجاتبخش انسانهاست و ما به خاطر انقلاب، آماده شهادت هستيم».
اسلام و انقلاب: «مردم متعهد به انقلاب و وفادار به امام را مورد خطاب قرار ميدهم و از همه ميخواهم به اسلام بيشتر بينديشند و براساس معيارهاي اسلامي با يكديگر برخورد كنند و در هر حال، اسلام را ملاك حركت و تفكر و عمل خود قرار بدهند.»
انقلاب و استقلال: «ما نه محتاج روس هستيم و نه آمريكا، چراكه از آنها بالاتريم. ما همواره اصل مستقل بودن را در روابط خارجي خود و سپس رفع نيازمنديها را به خاطر خواهيم داشت.»
انقلاب و قانون اساسي: «تحقق قانون اساسي، ازجمله مسائل مهم مملكت ماست كه بايد همه تلاش كنيم كه قانون اساسي را آن طور كه هست، پياده كنيم.»
انقلاب و ولايت فقيه: «آنچه ما فرياد ميكنيم، اين است كه رهبري در ايران بايد به ولايت فقيه باشد. از مردم ميخواهم خودشان را با رهبر پيوند دهند و رهبر را به عنوان يك الگوي كامل اين انقلاب، هميشه در ذهنشان داشته باشند.»
انقلاب و آزادي: «ما اسلام را بر كسي تحميل نميكنيم، ولي اجازه فساد و فحشا را هم به كسي نخواهيم داد و هرگز اجازه نميدهيم كسي با عنوان كردن آزادي غربي، اين گونه مسائل را در كشور ما رواج دهد.»
انقلاب و مسووليت همگاني ملت: «هر فرد انقلابي، در حيطه كار خودش نخستوزير است، رئيسجمهور است، وزير است و مسوول است.»
نقش احزاب در پيروزي انقلاب و نقش عاشورا و مساجد از ديدگاه شهيد باهنر، بسيار برجسته و مهم بود. از ديدگاه وي، انقلاب اسلامي، انقلابي فرهنگي است، فرهنگي كه سرانجام جهاني خواهد شد و پيامد آن جز استقبال جهانيان از اين فرهنگ نخواهد بود، زيرا هدف اصلي انقلاب، دفاع از مستضعفان است و با قوانين اسلامي كه برخاسته از وجود هر انساني است، شكل يافته است.
دكتر باهنر انقلاب ايران را انقلابي ملي نميدانست، بلكه آن را انقلابي جهاني به شمار ميآورد و ميفرمود: «2 نوع موج و توفان، اين انقلاب شما در تمام جهان به وجود آورده است، يكي زنگ خطري است كه اين انقلاب براي طاغوتها ايجاد كرده است. انقلاب مستضعف ما زنگ خطر و تندباد خشم بود».
نكته ديگري كه ايشان در مصاحبههايش بر آن تاكيد ميكرد، اين بود كه: «بعد از آن كه انقلاب شما پيروز شد، ما در اعماق زواياي دنيا چشم اميدمان را به اين مركز شما دوختهايم و آمدهايم تا از شما براي نجات خودمان كمك بگيريم».
ايشان در بخشي ديگر از سخنان خود ميفرمايد: «هر پيروزي كه عليه طاغوت انجام شود، هر پيروزي كه عليه مستكبر انجام ميشود، هر پيروزي كه عليه مترف انجام ميشود، بايد به دنبال اين پيروزي، اقدامهاي فعال و جدي در راه حاكميت مستضعفان و روي كار آمدن محرومان و بيچارگان و آنها كه در جامعه از حقوق اوليه خود محروم بودهاند، انجام گيرد.»
از ديدگاه شهيد باهنر، نظام سياسي ترسيم شده در قانون اساسي بر 3 مساله استوار است: حكومت مردم، حضور اسلام در تمام ارگانهاي حكومتي و مساله رهبري ولايت فقيه و اسلامشناسان آگاه و شجاع و مدبر.
دكتر باهنر، آفتهاي انقلاب را غرور ناشي از پيروزي و بازگشت روحيه خودخواهي و گرايش به رفاهطلبي و ويژگيهاي پيش از خودسازي دوران انقلاب ميدانست.
از ديدگاه شهيد باهنر استحكام اسلام و نظام اسلامي به عواملي بستگي دارد كه عبارتند از بصيرت، خودسازي، تواضع، تقوا، جلوگيري از هوسپرستي و پيروي از طريق هدايت، اجتناب از گناه، دوستي با برادران ديني، گوش دادن به علما و پذيرش حرف آنان، ترك انتقام به هنگام قدرت، زشت شمردن همراهي با باطل، نيكو شمردن پيروي از حق، جلوگيري از شادمانيهاي غفلتآور، دوري از كارهاي باطل، افزايش عقل، به ارث گذاشتن صفات نيكو، از بين بردن حرص، ريشهكن كردن مكر و حيله، نظم دادن به از هم گسيختگيها و روآوردن به اصالت و استحكام.
فعاليتهاي فرهنگي
شهيد باهنر در دوران ممنوعالمنبر بودن، افزون بر فعاليتهاي فرهنگي به اصلاح كتابهاي درسي مشغول بود. از جمله فعاليتهاي وي عبارتند از:
1 ـ تاسيس دفتر نشر فرهنگ اسلامي كه سالانه ميليونها نسخه كتاب مفيد منتشر ميكرد.
2 ـ تاسيس و راهاندازي مدرسه راهنمايي مفيد
3 ـ تاسيس مكتب اميرالمومنين
4 ـ تاسيس كانون توحيد
5 ـ راهاندازي و تاسيس مدرسه رفاه
گفتني است در بيشتر اين فعاليتها شهيد رجايي نيز با ايشان همكاري ميكرد. با گسترش اعتصابها، تظاهرات و مخالفتهاي مردم با رژيم منحوس پهلوي، شهيد باهنر و شهيد رجايي به افشاي چهره رژيم شاه پرداختند و با عضويت در كميته تنظيم اعتصابها و عضويت در شوراي انقلاب، اهداف انقلابي خود را تحقق بخشيدند و سرانجام در سال 1357، حزب جمهوري اسلامي را تشكيل دادند. پس از شهادت دكتر بهشتي در فاجعه 7 تير 1360، شهيد باهنر به دبيركلي حزب درآمد و تا زمان نخستوزيري اين مسووليت را برعهده داشت. شهيد باهنر در سال 1360 به نخستوزيري رسيد.
شهيد رجايي نيز در طول اين سالها در زندان، محور تشكل عناصر مومن و معتقد به رهبري حضرت امام خميني(ره) بود. اين فعاليت موجب شد در زندان اوين، از هر سو مورد تهاجم نيروهاي زندان قرار گيرد. در آستانه انقلاب نيز شهيد رجايي پس از آزادي از زندان، نهتنها فعاليتهاي سياسي و مبارزاتي خود را ترك نكرد، بلكه با جديت آنها را پيگيري كرد.
ايشان فعاليت خود را در كميته استقبال از امام خميني(ره) ادامه داد و با مسووليتي كه در زمينه تبليغات و راهپيماييها برعهده گرفت، خانه خود را به محل نوشتن پلاكاردهاي راهپيمايي تبديل كرد. شهيد رجايي پس از دستگيري سران رژيم، مسووليت نگهداري و بازجويي از سران رژيم و ساواك شاه را برعهده گرفت.
پس از اعلام تشكيل دولت موقت، شهيد رجايي به عنوان مشاور وزير برگزيده شد و پس از استعفاي وزير، وزارت آموزش و پرورش را به عهده گرفت. همزمان با انتخابات نخستين دوره مجلس شوراي اسلامي، شهيد رجايي به مجلس راه يافت و پس از چندي نخستوزير شد. پس از آن كه امام خميني(ره)، بنيصدر را از رياست جمهوري عزل كرد، شهيد رجايي با راي بالاي مردم ايران، به رياست جمهوري اسلامي ايران انتخاب شد. شهيد رجايي در دوران كوتاه 29روزه رياستجمهوري خود همواره شهيد دكتر باهنر را بهعنوان نخستوزير و يار هميشگياش در كنار خود داشت.