شعري ديگراز فاضل
پایان ماجرای دل و عشق
|
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...
پایان ماجرای دل و عشق روشن است ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی |
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و دوم تیر ۱۳۹۴ ساعت 8:54 توسط مهدي فروزان مهر
|