داستانک 2

شاهینی که پرواز نمی کرد

پادشاهی دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند. 

 

یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است. 

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند. 

 

روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد ...

پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد. 

صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است. 

 

 

پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند. 

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد. 

 

پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟ 

 

کشاورز گفت: سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد

داستانک

ما چقد زود باوریم!

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:

  ۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.

از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!

داستانک

ما چقد زود باوریم!

دانشجویی که سال آخر دانشگاه را می گذراند به خاطر پروژه ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت. او در پروژه خود از ۵۰ نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت و یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این خواسته خود دلایل زیر را عنوان کرده بود:

  ۱- مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می شود.
۲- یک عنصر اصلی باران اسیدی است.
۳- وقتی به حالت گاز در می آید بسیار سوزاننده است.
۴- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می شود.
۵- باعث فرسایش اجسام می شود.
۶- حتی روی ترمز اتوموبیل ها اثر منفی می گذارد.
۷- حتی در تومورهای سرطانی نیز یافت شده است.

از ۵۰ نفر فوق ۴۳ نفر دادخواست را امضا کردند. ۶ نفر به طور کلی علاقه ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!!!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!

شعر جدید

 

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی

 

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

 

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...

 

پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

 

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

 

ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی

شعر ......

رضا احسان‌پور:

«وضع ما در گردش دنیا چه فرقی می‌کند؟»
فرض کن گفتم؛ بگو حالا چه فرقی می‌کند؟

توی مترو جا شدی، خوشحال باش از جا شدن

هیکلت صاف است یا دولّا چه فرقی می‌کند؟

لامپ وقتی سوخت، می‌سوزد؛ مرتب دکمه را
هی نزن پایین و هی بالا، چه فرقی می‌کند؟

دیو، دیو است و هیولا هم هیولا، واقعا
گودزیلا با مادرِ لیلا چه فرقی می‌کند؟!
سهم ما از عشق تا یک دانه شلوار است و بس
پیرزن با دختر زیبا چه فرقی می‌کند؟

صفحه‌ی تقویم ما آیینه در آیینه است
پیش ما امروز با فردا چه فرقی می‌کند؟

زندگی شطرنج اندوه است و ما سرباز مرگ
تو سفید و من سیاه، این‌ها چه فرقی می‌کند؟

شعر جدید 2

نسرین بهجتی
بوی گندم

 

خودم را خلاصه کردم

تو را بی مضایقه عاشقانه وسعت دادم

چون یک دانه گندم

که در گلدان پشت پنجره کاشتم

وفردا تو ضربدر صد سبز سبز بودی

و از شهر فقط بوی نان تازه می آمد

تو را وسعت دادم بی مضایقه وسعت دادم

کتفم فرو افتاد تا یک آسمان بافتم

اما بی ماه بی ستاره و بی خورشید

ابری شتاب زده غران

تو باریدی مرا و کتف مرا

و از زمین دوباره گندم رویید

و از تمام جهان فقط بوی دستهای تو می آمد

بوی گندم . . بوی نان تازه

تو را بی مضایقه وسعت دادم

و خودم را خلاصه کردم

فقط در دو حرف

تو

شعر جدید

  فاضل نظری:

غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی

بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی

 

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند

می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی

 

راه نجات از شب گیسوی دوست نیست

ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...

 

پایان ماجرای دل و عشق روشن است

ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی

 

با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود

منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی

 

ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر

دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی

داستانک

خدا را فراموش نکن

منتظر مهمانها بودم میز را در نهایت سلیقه چیده بودم کنار پنچره رفتم و زیر لب با خدا حرف زدم ... خدایا از تو گله دارم دیگر هوای مرا نداری نه درون کیفم هستی نه من گوشه دلت ! رفاقت من و تو به این زودی تمام شد ؟ مشغول زمزمه کردن همین حرفها بودم که مهمانها سر رسیدند درست در همان لحظه سوزش و درد عمیقی را روی قلبم احساس کردم درد آنقدر زیاد شد که دو تن از مهمانها بلافاصله مرا بیمارستان رساندند . دکتر نوار قلبی بیمارها را نگاه میکرد و بلافاصله دستور بستری کردنشان را صادر می کرد نوبت من رسید دکتر نوار قلبی مرا نگاه کرد و به آرامی به همراهان من نگاه کرد و گفت قلب بیمارتان سالم است حتما فشار عصبی داشتند ...  به یکباره یکی محکم به پشتم زد برگشتم خود خدا بود به من لبخندی زد و گفت دیدی من هوای ترا داشتم !

شعر

نه می تواند به دعوت آسمان پاسخ مثبت دهد
و نه می تواند همراه باد گشتی بزند
نمی تواند چشم به چشم دشت و دریا بدوزد
و حتی نمی تواند چشمه ای را پابند کند
جنگل از دامان او بالاتر نمی آید
و برفها
برفها هم آنقدر سردند
که هیچکس عاشقشان نمی شود …
سنگها اما
سنگها از کوه می کنند
و در مسیر رود
کم کم عاشق می شوند .

شعري از لطيف هلمت

  

        کلاغ                                                            

کلاغ را نمی شناسم من

گوش می سپارم به صدای ستاره

برهنه نیستم من

سایه ی چتر دخترکی را

تنم می کنم.


تو بودی صدا زدی مرا

یا آن کوه مرده؟

تو بودی کوله پشتی ام را بردی

یا رودخانه ی میهمان؟

پاییز بود

یا آینه ی رنگ و رو رفته ی خرد و خاکشیر شده؟

 

خواب نرو، ای باد!

تا جنگل های قهرکرده نمیرند

آهسته داخل شو، ای آینده!

تا یادگاری ها بدخواب نشوند.

ای شب!

ای شب!

.........

ادامه نوشته

شعري ديگر

یادت نرود!                                                           

 

يادت نرود كه عشق اين نزديكي است    

بي تو دل من نشته در تاريكي است 

يادت نرود ميان عشق و نفرت                       

پايش برسد تفاوت باريكي است

 

يادت نرود ستاره در شب زيباست       

يك صورت عاشقانه با تب زيباست

يادت نرود كه بوسه حرف عشق است   

حرفي كه نشانده عشق بر لب زيباست

 

يادت نرود زمانه حرف مفتي است       

دل كندن عاشقانه حرف مفتي است

يادت نرود كه عشق اگر باشد عشق     

ترديد به هر بهانه حرف مفتي است

 

 گفتم كه به دست عشق نان كافي نيست   

قرباني پاي عشق جان كافي نيست

ادامه نوشته

شعر جديد

صورت مسئله را پاک کن

  وقتی برای گره های کور / دندانی نمانده است 

من  هم  / با مدادم  می نشینم در مرکز غاری /  که از دردهای اولیه  ساکن است

می نشینم / هاشور می زنم به تنهایی ِ شبی / که  تا گفت و گوی خورشید ریسمان بافته بود

دایره ات را بردار / پای دیواری بایست که   زندان را / چیزی شبیه ایستادن  مرد / در راه راه ِروبه رو می خواست

 

اما تو

در ترس ِ این ریسمان نشسته ای

در فکر  آن شب ها

و قتی که مار ِ اتفاق  منم

حل می شوی و مشکی ِ مویم را

حل می شوی و شرم سپیدم را

در اینکه من حلال تن ات با...

در اینکه من حلال شب ات یا ...

نه

این سنگ پشتِ سنگ را هم

در خار چشم های مسئله ای که می خزید در قانون

در تار ِ موی زنی که  می تنید در لذت

گم می کنم

*

دایره ات  را بر می داری /   به درختی می آویزی / که تنه اش  

به پایین ِ تنی  /  که از گلوی زمین مانده  /گیر کرده است

شعر

خون می خورم مقابل جمعیّتی جَری

کاسه گرسنگانِ حریص حجامتم

 

غیر از لباس بهتان چیزی ندوختند

این قَرمَطی تراشان بر قدّ و قامتم

**

سالار قافله! شتران را پرنده کن

تحلیل می رود به خدا استقامتم!

 

مرگ عقیم! خاک به دردم نمی خورد

آتش، گرفته است به باد ملامتم

                                                
ادامه نوشته

توصيه هاي كوهنوردي

 

تغذيه در كوهستان

خوردن و آشاميدن در كوهستان و ارتفاعت يكي از ضروري ترين اصول كوهنوردي به شمار مي رود چراكه با توجه به شرايط جوي و صعود به ارتفاعات و پايين بودن ميزان اكسيژن نوع غذا ،اندازه و مقدار آن نيز بايد تغيير كند زيرا خوردن غذاهاي ديرهضم در ارتفاع بالا باعث تهوع و به هم ريختگي مزاج كوهنورد مي شودو مانع از اجراي برنامه مي گردد.

معمولا در كوهستان بايد از غذاهاي زود هضم و پر انرژي استفاده نمود كه هم در بالارفتن و صعود شما را ياري نمايد و هم باعث سنگين نشدن معده و كوله پشتي نشود.در زير به چند توصيه در باره تغذيه در كوهستان توجه نماييد.

أ‌.                 1.براي اجراي يك برنامه كوهنوردي يك روزه يا چند روزه مي توان چند روز قبل از برنامه با يك رژيم غذايي مقوي به ذخيره كردن انرژي در بدن پرداخت.

ب‌.          2.غذاي كوهستان بايد مقوي ،مغزي ،سبك ،زود هضم و پركالري باشد.

ت‌.          3.براي تلاش هاي سنگين بايد به بدن خود مواد كالري زاي مخصوص برسانيم ،هر صد گرم گلوكز 400 كالري انرژي دارد كه به سرعت انسان را گرم مي كند و زود هضم و جذب مي شود.هر صد گرم بادام و گردو نيز 300 تا400 كالري انرژي دارند.

ث‌.          هنگام فعاليت هاي كوهنوردي بدن ما به .......

ادامه نوشته

كليدر

از نقل ننه گل ممد تا رمان کلیدر

ازتنگه گاو طاق بيرون آورده شدند. .……

سر بزرگ خان عمو را سردار جهن به زير بغل گرفته بود و آن ديگران در نعش هاي نظامي حمل مي شدندو همراه هر كدام يك نفر به شانه و حق خون حركت مي كرد.

شرضا،نجف ارباب،بابقلي بندار و يك ستوان جوان. جهن سردار با سرخان عمو پيشاپيش حركت مي كرد و تفنگ به دستها پيرامون روندگان گرد آمده و مي رفتند تا پيشكشي هاي خود را پيش پاي سرهنگ بكتاش بر زمين بگذارند.

كار پايان گرفته بود.چهار نعش كنار همديگر برزمين بودند.ديگر چه كاري مانده بود كه انجام بگيرد؟بريدن سرها؛اما بكتاش دو دل بود.جهن همچنان بالا سر گل محمد ايستاده بود ودر پلكهاي نيمه باز مرد مي نگريست.چهر‍ه گل محمد آغشته به خون بود وروي لبهايش خون خشك لايه بسته بود.جهن تخت قطور پوتينش را روي استخوان سينة گل محمد گذاشت،شانه .....

ادامه نوشته

امروز ۲۳ دی ماه سالروز بیست و ششمین سالگرد عروج ملکوتی سردار رشیر اسلام شهید حسین محمودی مصادف با سالروز شهادت امام رضا (ع) را تسلیت می گوییم.

توريست

يك توريست خيالي در شيروان

تاكنون به شيروان سفر نكرده بودم اما آوازه آن را زياد شنيده بودم از دور درختان بلند چنار وپاكيزگي حاشيه شهر انسان را مجذوب مي كرد. مشاغل مزاحم كه شامل آهنگري ها ، تعميرگاه ها و.....مي شد معلوم بود سامان دهي شده اند و در حاشيه خيابان اصلي اثري از شغل هاي آلوده نبود،در اول شهر يعني در ميدان امام علي پياده شدم و چمدان به دست به سرم زد كه مقداري پياده روي كنم هرچند بارم سنگين بود ولي زحمت آن را به جان خريدم و به راه افتادم طي مسير كوتاهي كه مي رفتم به كرات چند اتومبيل كه تيپ وقيافه ماشين و راننده به مسافركش نمي خورد برايم بوق زدند و از من خواستند تا لطفشان را بپذيرم، چند تا را رد كردم ولي بالاخره سوار يك سمند سفيد زيبا شدم و با راننده آن كه پيرمردي تر وتميز و خوش مشرب بود هم صحبت شدم. وقتي شنيد من توريست هستم خيلي خوشحال شد و اصرار زيادي كرد تا با او به منزلش بروم اما نپذيرفتم و از او خواستم تا مرا در شهر يك

ادامه نوشته

كوهنوردي)گروه فراز شيروان(

شيروان بهشت كوهنوردان

با توجه به گسترش زندگي شهري و دور ماندن انسان ها از دامان طبيعت و كم شدن سطح تفريحات سالم در چند دهه اخير كوهنوردي يك ورزش فراگير، پرطرفدار و مورد علاقه دوستداران طبيعت شده است .

آخر هفته ها معمولا مي توان گروه هاي زيادي را در حال رفتن به دامان طبيعت ديد چه حرفه اي ها كه اهدافي متعالي دارند وحتي آتش افرختن در طبيعت و كوهستان نيز برايشان سنگين است و چه افرادي كه در كنار تفريحات سالم از شكستن شاخه درختان و چرك نمودن كوه و رود و دشت دريغ نمي نمايند،شيروان در ميان شهرهاي خراسان شمالي شايد يكي از بهترين شهرهايي باشد كه در حصار كوهستان هاي مختلف واقع گرديده است وداراي طبيعتي منحصر به فرد وداراي چهار فصل زيبا و

ادامه نوشته

متني از اسماعيل حسين پور

 

...اینجا ازتو نشانه ها به یادگارمانده است.چشمه های کردستان هنوز لبخندت را دررگ های خشک آبادی جاری می کنند.سبزه ها هنوز زمزمه گر سخاوت تواند.توکه وطنت رادوست داشتی، باکوه ودشت ومردمش نسبت داشتی، تو که تاب نیاوردی دیارت زیر نفس های بیگانه رنگ ببازد.این بود که برخاستی، " خراسان " تا"کردستان" را پیمودی، احساس کردی آنجا عشق بارانی تراست. آنجا درکنار "محمود کاوه" کوه هاتماشایی ترند.زیباتر از "شاه جهان" اند، بالابلند تر از "گلیل".احساس کردی آنجا زادگاه توست،"بلقان"، آنجا بخشی از وجود توست، پاره ای ازایران و تنت.در17 سالگی سالک راه حقیقت شدی و "ساکّت" را برداشتی وبا لباسی سبزتر از باور بهار روانه شدی. داشتی خودت رامرور می کردی، کودکی هایت، انگار دیروز بود که دردبستان شهید "حسن رفیق" ومدرسه راهنمایی "22 بهمن" درس می خواندی، انگار دیروز بود که بردیوارهای شهرشعار می نوشتی، آنگاه که پدرت را ساواک برد تو باجسارت بیشتر ، با شعار نویسی بردیوارهای شهر لحظه های کودکی ات را بر خویش شیرین می کردی، توازاین شهر ،ازاین مردم خاطره ها داشتی، توشناسنامه ی یک تبار پاک بودی ، فرزند صادق یک خانواده ی آگاه وبیدار، تورفتی تا نام ایران برجغرافیای

ادامه نوشته

متني از اسماعيل حسين پور

براي هنرمند غريب «ابوالفضل اوغازي»

 

هنوز باور ندارم رفته اي، نه تنها من، که درختان زادگاهت «اوغاز»، کوه «کيسمار» و زلال چشمه هاي آبادي هم باور ندارند. هنوز ترنم صدايت در گوش چکاوکان آبادي است. هنوز کهن سپيداران «اوغاز» سرمست از «ارمان ملک» تواند. هنوز پيران آبادي شور شيرين «گوهر جان» تو را خوب به خاطر دارند.

و عمري براي اين مردم خواندي؛ آواي آسماني «جعفرقلي» خواني هايت

ادامه نوشته

نیهیلیسم چیست

 

نهلیسم یکی از ارکان ذاتی تمدن غرب و مدرنیته است که بسیار بیش از آن که تصور شود با تار و پود زندگی و زمانه ما آمیخته است و ریشه های تاریخی حضور آن به سده های قبل بر می گردد. واژه نیهیلیسم را برای اولین بار هرمان یاکوبی متفکر آلمانی در نامه ای به یوهان گوتلیب فیشته فیلسوف آلمانی در سال 1799 میلادی به کار برد.
در کاربرد رایج و عامیانه در زبان فارسی، معمولاً نیهیلیسم به معنای پوچ انگاری، سیاه بینی و یأس انگاری تلقی می گردد، حال آنکه پوچ انگاری، یأس و سیاه انگاری از نتایج، توابع و لوازم مرحله و مرتبه ای از نیست انگاری می باشد و نمی توان آن را مترادف نیهیلیسم دانست. نیست انگاری در معنای تاریخی- فرهنگی همانا انحطاطی است که بشر در ساحت تفکر منقطع از وحی سیر کرده و در عصر مدرن او را گرفتار حجاب مضاعف انکار حق و خود بنیادی کرده است. اینک در نخستین سال های آغازین قرن بیست و یکم میلادی، تبعات ویرانگر اخلاقی، معرفت شناسی و نتایج سیاسی-اجتماعی آن آشکار گردیده و با تکیه بر قدرت جادویی نفی، این بار به نفی خود نیست انگاری پرداخته و نهلیسم خود ویرانگر پسامدرن را رقم زده است.

مفهوم شناسی نیهیلیسم
«نیهیلیسم/ nihilism» یا «نیست انگاری» از ریشه لاتین کلمه nihil است که در لغت به معنای «نیست انگاری» و یا «هیچ» است و به فارسی، نهلیسم را می توان «هیچ انگاری» ترجمه کرد.
صورت بندی نیهلیسم از دیدگاه دریدا و دواوز که بر مبنای شکاکیت افراطی بنیان شده است عبارت است از :

الف) نیهلیسم معرفت شناختی/ epistemological nihilism
در این نوع از نیهلیسم، فرض بر این است که دسترسی به معرفت و علم به گوهر امور، غیر ممکن است. در نیهلیسم معرفت شناسی، راه شناخت مسدود است،

ادامه نوشته

صادق هدایت

 

نقدوبررسی داش اکل

داش آکل یکی از سه- چهار داستان کوتاه مشهور صادق هدایت است (1281- 1330 ش.) و شاید بتوان گفت پر خواننده ترین و جذاب ترین آنها- نسبت به دیگر آثار این نویسنده- است. از همین رو نیز، اولین داستان کوتاه هدایت بود که توسط یکی از کارگردانان مشهور سینمای ایران در قبل از انقلاب (مسعود کیمیایی) تبدیل به فیلمی سینمایی- به همین نام- شد، و به نمایش درآمد.(1)

داش آکل یکی از ده داستان کوتاه مجموعه «سه قطره خون»- چهارمین کتاب و دومین مجموعه داستان منتشره از هدایت- است، که نخستین بار در سال 1311 به چاپ رسید و منتشر شد. انتخاب نام «سه قطره خون» برای این مجموعه توسط هدایت، نشان می دهد که از نظر خودش، به هر حال، «داش آکل»، قوی ترین داستان مجموعه مذکور، نبوده است.

این داستان کوتاه دوازده- سیزده صفحه ای، در طول مدت زمانی که از انتشار آن می گذرد، در کتابها و نشریه های مختلفی چاپ، و درباره آن، اظهارنظرهای- مثبت- زیادی شده
ادامه نوشته

بچه ها لال شوید

با خشونت هرگز

 

"بچه ها لال شويد، بي ادب ساكت باش "

                           سخت آشفته و غمگين بودم ،  به خودم ميگفتم

                                         "بچه ها تنبل و بد اخلاقند " دست كم مي گيرند،  درس و مشق مرا "

" بايد يكي را بزنم،   اخم كنم ،  نخندم اصلا "

                                                         تا بترسند از من،  و حسابي ببرند

خط كشي آوردم ، در هوا چرخاندم

                                                         چشم ها در پي چوب تنبيه، هر طرف مي غلتيد

"مشق ها را بگذاريد،  جلو  ، زود ،  معطل نكنيد"

اولي كامل بود ،  خوب ، دومي بدخط بود،   برسرش داد زدم

                                           سومي مي لرزيد ، خوب گير آوردم ٬

ادامه نوشته

پیشرفت کودکان

  موانع خلاقيت در محيط خانواده:

1- تاكيد بيش  از  حد والدين  بر هوش  و حافظه ي كودك

بسياري  از والدين ،ناآگاهانه  كودك خود را  فقط  با هدف  تقويت  مهارت هاي  حافظه اي  و انباشتن  ذهن  وي   از  اطلاعات لغوي  ،تربيت  و هدايت مي كنند و براي  حافظه و هوش  كودك   اهميتي  بيش  از حد  قائل  مي شوند.اين گروه  از والدين  بدون  در نظر گرفتن  اين  اصل  تربيتي مهم كه تنها  اطلاعات عمومي و داشتن  حافظه ي قوي  براي  تكامل  و رشد فكري  و باروري  استعدادهاي  كودك  كافي  نيست ، با اصل  قرار دادن  هوش  و حافظه ي كودك ،از  پرورش  ساير  توانمنديهاي  ذهني  و رواني  كودك  خود  كه مهم ترين  آن ها  تفكر خلاق  است ، غافل  مي مانند.

2- ايجاد  رقابت  ميان كودكان

معمولا  رقابت  ميان كودكان  وقتي  پديد مي آيد  كه:

الف : نوعي  ارزيابي  و رتبه بندي  توسط  والدين  وجود داشته  باشد .

ب- پاداشي يا جايزه اي  در ميان باشد .

معمولا  كودكان  چنان چه  احساس كنند  كه كار  آن ها توسط  والدين  مورد ارزشگذاري  قرار خواهد  گرفت  و يا  به بهترين كار جايزه  يا پاداش  داده خواهد  شد،بيش  از آن كه  به انجام   بهتر كار  بيانديشد،به كسب  آن جايزه  فكر مي كنند. ضمن اين كه  گاهي  اين رقابت ها به  ستيزه  جويي ميان كودكان  تبديل مي شود و  سبب مي گردد  تا آن ها  نتوانند  از توانايي ها و استعداد هاي واقعي  خود استفاده  كنند.

3- تاكيد  افراطي  بر جنسيت كودك 

تاكيد  بر جنسيت  كودك  و تمايز  قائل  شدن  زياد ميان  دختر  و پسر  يكي از موانع  مهم رشد  خلاقيت  كودكان  در گروهي  از خانواده هاست .در برخي  از فرهنگ ها  بسياري  از دختران  و پسراني كه  از تفكر هايي  خلاق  برخوردار  هستند،به  سبب ملزم  شدن   به رعايت  پاره اي  از مقررات  و هنجارهاي از پيش  تعيين  شده  و هم چنين  به دليل  قرار گرفتن  در نقش  هاي  قالبي  كه فرهنگ  و محيط بر آن ها  تحميل  كرده ،علائق  و تمايلات  خلاقانه  خود را سركوب  مي كنند و در نتيجه  به تدريج  دچار  تعارض  شده  و خلاقيت  آن ها  از بين  مي رود.

ادامه نوشته

چای

زندگی را با عشق نوش جان باید کرد:

گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خودآد م هاى موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه،هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردندو....

ادامه نوشته

کینه

یک داستان اخلاقی:
معلّم يك كودكستان به بچه‌هاى كلاس گفت كه مي‌خواهد با آن‌ها بازى كند. او به آن‌ها گفت كه فردا هر كدام يك كيسه پلاستيكى بردارند و درون آن، به تعداد آدم‌هايى كه از آن‌ها بدشان مي‌آيد، سيب‌زمينى بريزند و با خود به كودكستان بياورند.
فردا بچه‌ها با كيسه‌هاى پلاستيكى به كودكستان آمدند. در كيسه بعضي‌ها ٢، بعضي‌ها ٣، بعضي‌ها تا ۵ سيب‌زمينى بود. معلّم به بچه‌ها گفت تا يك هفته هر كجا كه مي‌روند كيسه پلاستيكى را با خود ببرند.
روزها به همين ترتيب گذشت و كم‌كم بچه‌ها شروع كردن به شكايت از بوى ناخوش سيب‌زميني‌‌هاى گنديده. به علاوه، آن‌هايى كه سيب‌زمينى بيشترى در كيسه خود داشتند از حمل اين بار سنگين خسته شده بودند. پس از گذشت يك هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچه‌ها راحت شدند.
معلّم از بچه‌ها پرسيد: «از اين كه سيب‌زميني‌ها را با خود يك هفته حمل مي‌كرديد چه احساسى داشتيد؟» بچه‌ها از اين كه مجبور بودند سيب‌زميني‌هاى بدبو و سنگين را همه جا با خود ببرند شكايت داشتند.
آنگاه معلّم منظور اصلى خود از اين بازى را اين چنين توضيح داد: «اين درست شبيه وضعيتى است كه شما كينه آدم‌هايى كه دوستشان نداريد را در دل خود نگاه مي‌داريد و همه جا با خود مي‌بريد. بوى بد كينه و نفرت، قلب شما را فاسد مي‌كند و شما آن را همه جا همراه خود حمل مي‌كنيد. حالا كه شما بوى بد سيب‌زميني‌ها را فقط براى يك هفته نتوانستيد تحمل كنيد پس چطور مي‌خواهيد بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل كنيد؟»

نتيجه اخلاقى داستان
كينه هر كسى را كه به دل داريد بيرون بريزيد وگرنه بايد آن را تا آخر عمر با خود حمل كنيد. بخشيدن ديگران بهترين كارى است كه مي‌توانيد بكنيد. ديگران را دوست بداريد حتى اگر آن‌ها شما را دوست نداشته باشند.

موفقیت

چند راه موفقیت:

وقتی می گویید: دوستت دارم. منظورتان همین باشد.
وقتی می گویید :متاسفم. به چشمان شخص مقابل نگاه کنید.
به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید .
هیچ وقت به رؤیاهای کسی نخندید.
مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.
عمیقاً و با احساس عشق بورزید.

ادامه نوشته

خوب باش

چند راه خوب بودن:

گام اول: به قانون جامعه‌تان احترام بگذارید. قوانین به خاطر دلایلی به وجود آمده‌اند. اگر به قانون احترام نگذارید به دیگران ضربه خواهید زد.

 

گام دوم: از یك قانون طلایی كه یكی از نشانه‌های خوب بودن است، اطاعت كنید. آنچه را برای خود می‌پسندید برای دیگران هم بپسندید و آنچه را برای خود نمی‌خواهید برای دیگران هم نخواهید.

 

گام سوم: توجه به خانواده و دوستان و حتی افراد غریبه به شما كمك می‌كند به یك انسان خوب تبدیل شوید. با دیگران همدلی كنید و وقتی كه به كمك احتیاج دارند، كمكشان كنید..........

ادامه نوشته

مهر

به بهانه اول مهر!

خب به سلامتي فردا اول مهر ميشه ! اما ديگه براي ما كه اول مهر رنگ و بوي خودش رو از دست داده !

كاش دوباره كوچيك مي شديم ، همون حسي كه اول مهر داشتيم بهمون دست مي داد ، تغيير ، تحول.درسته كه هميشه ضد حال درس خوندن بود، اما واسه من كه زيبا تر بود از اول مهر حالا .

مي دونين آدم هرچي بزرگتر بشه، بيشتر با زندگي آشنا ميشه و از نظر من بيشتر نااميد و سرگردون ميشه.هر روز از اين تكرار بيهوده و بي حاصل خسته تر ميشه، آخرش آدم از خودش ميپرسه ، خب كه چي؟ آخرش كه چي؟

..................

ادامه نوشته

شعر فاضل

آب طلب نکرده هميشه مراد نيست

گاهي بهانه ايست که قرباني ات کنند

..........................................................................

..............................................................................

ادامه نوشته